تپش قلب و سردرد و حالت تهوع دارم.

چه روز مزخرفی بود و معلوم نیست که روزهای مزخرف تری هم تو راه باشن یا نه.

روز های عمرم بلا استثنا همه یا تکراری ان و یا مزخرف .

تنهایی تنهایی تنهایی.

یه زمان انقدر دورم شلوغ بود که تا نصف شب بیرون بودم اما الان اخرین باری که تلفنم زنگ خورده حدودا برای سه ماه قبله و راستش اصلا اهنگ زنگ گوشیم رو نمیدونم چیه.

و این یعنی تنهایی محض.

گاهی باورم نمیشه کسایی که داداش صداشون میکردم الان سالهاست حتی یه زنگ یا حداقل اس ام اس نزدن که زنده ای هنوز؟!

اون ادما،اون ادعا ها،اون رفاقت ها به ماه نکشیده فراموش شدن،انگار نه انگار که ما یه زمان ادعای رفاقتمون ماتحت خر رو پاره میکرد.

اوایل گه گاهی بهشون زنگ میزدم اما بعدا که دیدم اونا هیچ وقت زنگ نمیزنن منم بیخیال شدم و الان بعد گذشت 6 سال هیچکدوم هیچ سراغی هم ازم نگرفتن.

اره 6 سال از اون روزای عجیب گذشت و روزگار بهم ثابت کرد رفاقت احمقانه ترین کلمه دنیا بعد از عدالت هستش.

تا چند وقت پیش یکیشون رو بعضی وقتا پشت موتور تو خیابون میدیدم و ازش سراغ کسایی رو که باهاشون در ارتباط بود رو میگرفتم اما اون رو هم یکسالی هست ندیدم.

با گذشت سالها این عدد ها هی بیشتر میشن و خاطره ها کمرنگ و کمرنگ تر،شاید وشاید روزی از کنار هم بگذریم و همدیگه رو نشناسیم.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عرقیات گیاهی varzeshema حجت الاسلام راهدار سوادکوهی مطلب طلايي کرکرخنده وبلاگ آی سی دانلود کسب درآمد اینترنتی Joshua